سلام
****************************************
سه شنبه شب بود که رسیدیم مدینه.
از اذان مغرب تقریبا دو ساعتی میگذشت. دل تو دلم نبود. هنوز باورم نشده بود که دارم میرسم مدینه.هنوز هم که میخوام خاطرات اون موقع رو بگم همون دل تو دل نبودن برام پیش میآد.
قرار شد که بریم وآماده بشیم تا همه با هم اولین زیارت رو انجام بدیم.
بچه ها تقریبا بعد از نیم ساعت تو لابی هتل جمع شدن. حرکت کردیم. تو مسیر 5 دقیقه ای که تا در حرم راه بوداصلا تمرکز نداشتم و هر چی بیشتر به حرم نزدیک تر میشدیم یک حس استرس خوشایند تو وجودم بیشتر میشد.
بالاخره رسیدیم. تصورش رو بکنین: یک گروه تقریبا 130-140 نفره با هم وارد حرم نبوی بشن.همین باعث شد که از همون چند قدم اول مورد توجه و تذکر مامورین ارشادات! قرار بگیریم برای کاری که نکرده بودیم!
هنوز گنبد سبز پیامبر را ندیده بودیم.همین طور جلو رفتیم، تا جایی که حاج آقا سالار( مدیر کاروانمون که ایشالا خدا بهش خیر بده) گفت: سر هاتون رو بیاندازین پایین و آروم جلو بیاین. اینجا از کل جمع صدایی در نمی اومد.
رفتیم جلو و حاجی سالار گفت :همه سر ها بالا. به چپ نگاه کنین .این همون لحظه ای که منتظرش بودین. حاجت هاتون رو بخواین...
امیدم الان به اینه که رسول خدا اون شب من رو قبول کرده باشه.
وقتی سرو رو آوردم بالا گنبد سبز رو جلوم دیدم.هنوز باورم نشده بود. یاد مادرم افتادم که صبح گفته بود گنبد سبز پیامبر رو که دیدی یاد من باش. بعد از چند دقیقه که همه حرفاشون رو با رسول الله زدن راه افتادیم که همون جا نماز رو بخونیم. قبل از نماز هم برای بار دوم در کمتر از 5 دقیقه مورد تذکر اونها واقع شدیم واینبار به خاطر گریه کردنمان!!! و این نشان از علاقه شدید آنها به ما ومهمان نوازی آنها داشت!!!!
یک راست به کنار بقیع مظلوم رفتیم. در بسته بود همان جا پایین یله ها نشستیم تا دعای توسل بخوانیم.شاید این دعای توسل دیگه تکرا نشه. پای دیوار بقیع، بین الحرمین ،شب اول سفر....
دعای توسل را که خواندیم باز هم مهمان نوازان در آخر دعا به خاطر اینکه چند دقیقه ای بیشتر نشسته بودیم بلندمان کردند. دوباره به سمت مسجد حرکت کردیم .
حاجی سالار محل فعلی کوچه بنی هاشم را نشانمان داد، همان جایی که یاس نیلی شد...
احتیاجی به روضه نبود دیگه.
به طرف هتل حرکت کردیم و حاجی داشت موقعیت قبر عبدالله پدر حضرت محمد(ص) را برامون میگفت که 3 تا ستون جلو تر از باب السلام هستش که این بار دیگه مهمان نوازی کامل شد و اومدن حاجی رو با خودشون بردن. که البته حاجی زودتر از ما رسید هتل!!!
*******************************
پی نوشت: از این به بعد یکی از دوستان در نوشتن این وبلاگ کمک میکنند که توانا تر از من هستن و ایشالا همه از مطالبشون استفاده میکنیم.
موفق باشید، خداحافظ